Alma Novaes & Rão Kyao
داستان یک پناهگاه (کریسمس مبارک، فاوستینو) خاطرات می آیند و می روند، گاهی اوقات رشته ای، نوجوانان داغ، شاد، شاد، دیگران، که در نیمکره گیجگاهی زندگی می کنند و ماندگار می شوند پر از برف، ترس و سرما، یتیم شده است، قهرمان گمشده من، من همیشه و اغلب شما را ملاقات می کنم، در خاطرات بدون آینده، نشسته روی دیوار، عزیزم، نوازش یک گربه، زمزمه فیض ، شادی های تنفسی ، معصوم و پیر، بوسه ای را از من می دزدید یا به سادگی، سنگسار گودال آب و تحریک کردن امواج در افکار من، ما، فرزندان ابدی، در من چاه های آبی که بدون ایجاد فرورفتگی می پاشند، همانطور که تو از کودکی مرا می کشی و هل می دهی دلتنگ ما، آن سن، که در آن رویاپردازی کاملا بود اجباری و امپراتوری نگاه پهلو شما، از موهای تیره تو، از نگاه خندان تو، امروز، در این زمان نادر، کمی زمستان، لبخند می زنم، بالاخره خدا حاضر است و من دوباره نوجوان در حیاط خلوت، کنار دیوار، من شما را به عنوان یک رویا باز می کنم، که می خواهد واقعی باشد. و یک رویا، که قرار است واقعی باشد.
و قبل از اینکه مرا فراموش کنی، بگذار گم بشوی
Comentários